۱۸ ماهگی دخترم
عزیز دل مامان و بابا 18 ماهه شد .... و بالاخره روز واکسنت که خیلی نگرانش بودم رسید
ولی به خاطر تعطیلات تاسوعا و عاشورا روز شنبه 25 آبان به همراه بابا رفتیم واکسنتو زدیم. یکی به دست راست یکی به پای راست
و دو قطره فلج
وقتی اومدیم خونه سرحال بودی و بازی میکردی و راه میرفتی.
ساعت 12 خوابیدی و ساعت 2 از درد پا بیدار شدی و گریه.........
خیلی درد داشتی و بیتابی میکردی عزیز مامان ..
مامان بمیره و درد کشیدنتو نبینه
مامانی و عمه اومدن ببیننت و با دیدنشون سرحال شدی.اصلا نمیتونستی راه بری ..مامانی هر کاری میکرد تا یه ذره بخندی
یکمی تب داشتی که با خوردن استامینوفن کنترل شد
روز دوم هم کمی تب و درد پا داشتی
اما روز سوم درد پات خیلی بیشتر شد که کمپرس گرم برات گذاشتم و خوب شد.
با احتیاط راه میرفتی که پات درد نگیره قربونت برم دختر قوی من
اینم از روز واکسن