یگانهیگانه، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

یگانه و ... زندگی ما

کودکی کن دخترم

  کتاب فرزندم رو بستم. جامدادی رو که چند دقیقه پیش از شدتِ عصبانیت پرت کرده بودم برداشتم. مداد هاش رو یکی‌ یکی‌ گذاشتم سر جاش.   کنارش نشستم، بغلش کردم. بوسیدمش. سرش رو بوسیدم، موهای عرق کرده‌اش رو، پیشونیش رو، گونه ی بر افروخته‌اش رو. گفتم نمیخوام هیچی‌ بشی‌. نمی‌خوام دکتر و مهندس بشی ‌. می‌خوام یاد بگیری مهربون باشی‌ .نمی‌خوام خوشنویسی یا چند تا زبون یاد بگیری. می‌خوام تا وقت داری کودکی کنی‌. شاد باش و سر زنده . قوی باش حتی اگر ضعیف‌ترین شاگردِ کلاس باشی‌. پشتِ همون میز آخر هم می‌شه از زندگی‌ لذت برد. بهش گفتم...
15 دی 1393

دیالوگ های مادر و دختری

در حال خوندن کتاب بپر بغلم یگانه: مامان من یه راسو میخام که دم نداشته باشه مامان: چرا دم نداشته باشه؟ یگانه : آخه دمش بو میده . الان مغازه راسو فروشی بدون دم بازه؟ من دیگه حرفی ندارم  اینم پیشی خوشگل من ...
8 دی 1393

دوباره اومدیم

سلام بعد از حدود 10 ماه تاخیر دوباره اومدم وبلاگ نفسمو اپدیت کنم. تو این مدت  اتفاقات زیادی افتاد که نمیدونم از کدومش بگم اول اینکه از خرداد  امسال عملیات پوشک گیرون  خانم کوچولو شروع شد و نزدیک 1 ماه طول کشید . اول شهریور  گوشهای کوچولوتو  سوراخ کردیم.     1 ماه رفتیم کارگاه مادر و کودک و خیلی خوشت اومد . هنوزم از خاله بهار و دوستات حرف میزنی .. عاشق شعرهایی هستی که اونجا میخوندین   خداروشکر حرف زدنت  کامل شده و انقدر شیرین زبونی میکنی که  میخام درسته قورتت بدم. 5 یا 6 تا شعر هم بلدی : توپ سفیدم.. طبل بزرگم . حیوونای باغ وحش . پرتقال .. دمپایی .انقدر خ...
7 دی 1393

گفتار شازده خانم 3

  عزیز دلم امروز درست یک ماهه عادت با شیر خوابیدن روز وشبهات رو ترک کردی. اخه خیلی وابسته به شیرت بودی.مخصوصا اینکه قبل از خواب باید شیر میخوردی ولی خدارو شکر زیاد اذیتم نکردی و خودت دیگه اسمشو نمی اوردی دخترکم این مرحله از رشد و بزرگ شدنت رو بهت تبریک میگم            هر کلمه ای که بتونی تکرار میکنی .انقدر زیاده که من فقط این چندتارو یادمه   اوت.......افتادن چیزی دبه...... چپه شدن باسی..........بازی دمینی............سیب زمینی پتی..........پرتقال هاهو.........کاهو دیب........سیب بست.......بستنی بودوم............بادوم داداعو............کاکايو باهم.... با هم بریم ...
18 اسفند 1392

گفتار شازده خانم 2

کلماتی که تا 23 آذر یعنی تا 19 ماهگی یاد گرفتی   هن...... قند هایی .............. چایی هده .............هسته ییش .....شیش دوتا........... دو تا باپا........با پا برم روی چیزی دی ..... تو دلت بشینم او(  ooaa)   .... اردک آوو ........ اهو و کاهو هدوو ......... فندق .پسته . گردو و کلا آجیل اوووه .......... اصطلاحی که معنی خیلی زیاد میده هخ(hokh) ........ سرسره بازی هخ (hakh) ..... خیار هیی (haaiii)..... هویج نایی .......نانایی دوش ..... روی دوشت سوار بشم میش ......... موش ما ....  مار مو.....   مو . موز نونو .... اردک نوک میزنه نیش .... مار نیش میزنه  هط ...
23 دی 1392

۱۸ ماهگی دخترم

عزیز دل مامان و بابا 18 ماهه شد .... و بالاخره روز واکسنت که خیلی نگرانش بودم رسید ولی به  خاطر تعطیلات تاسوعا و عاشورا روز شنبه 25 آبان  به همراه بابا رفتیم  واکسنتو زدیم. یکی به دست راست یکی به پای راست و دو قطره فلج وقتی اومدیم خونه سرحال بودی و بازی میکردی و راه میرفتی. ساعت 12 خوابیدی و ساعت 2 از درد پا بیدار شدی و گریه......... خیلی درد داشتی و بیتابی میکردی عزیز مامان .. مامان بمیره و درد کشیدنتو نبینه                                   &nb...
28 آبان 1392

گفتار شازده خانم1

عزیز دل مامان هر چی بزرگتر میشی کلمات بیشتری رو یاد میگیری و منظورتو به اطرفیان میرسونی واسه همین به فکرم رسید این کلمه های خوشگلی که میگیو بنویسم   دد  ................. بیرون - گردش دد .................. دمپایی د................ دست - دستمو بگیر( د معانی زیادی داره بنا به موقعیت) د  ............  در بابا  .......... بابا ابابا.........  ای بابا ننه ........ مامان اخ .........  اشغال  -  چیز کثیف - بوف .........  توپ بوف ..... بوس هس ...........  هیس خسس .........   خیس عنه ........     عمه دایی  ................ دایی...
18 شهريور 1392