یگانهیگانه، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

یگانه و ... زندگی ما

4 ماهگیت مبارک دختر گلم

1391/6/24 2:31
نویسنده : فاطمه - رضا
270 بازدید
اشتراک گذاری

یگانه عزیزم ...امروز ٤ ماهه شدی و صبح با بابایی رفتیم خانه بهداشت واکسنتو زدیم ...وااای که چه لحظه بدیه زدن واکسن

شب حالت خوب نبود ...انگار پای کوچولوت خیلی درد میکرد و تب داشتی ...به سختی خوابت برد کوچولوی من ...گریه هات خیلی با ناله و جیگر مامان سوز بود

وزنت ٢٠٠ گرم کم بود عزیزم آخه این روزا یه کم بازیگوش شدی و درست شیر نمیخوری

هر روز داری بزرگتر میشی و کارای جدید یاد میگیری

چند وقتی هست که یاد گرفتی دستاتو بخوری و تا چشم ما رو دور میبینی دستت تو دهنته و ملچ و ملوچ .

دیگه دستای کوچولوت جون گرفته و میتونی اشیا رو بگیری و همه رو به سمت دهنت میبری.وقتی بتونی یه چیزیو بگیری خیلی جالب میشه حالتت

بیرون رفتنو دوست داری و وقتی لباستو عوض میکنم که بریم بیرون هیچی نمیگی ...بیرونم دوست داری و همش اطرافتو نگاه میکنی ...مگه اینکه گرسنه باشی که اونوقت دیگه هیچی جلودارت نیست...ولی هنوزم شبا توی ماشینو دوست نداری 

این روزا صداهای عجیب در میاری و وقتی ذوق میکنی جیغ های بامزه  میکشی  که خیلی خوردنی میشی

خدارو شکر از بعد دو ماهگی خوابت تنظیم شد ... شبا ساعت ١٠ یا ١١ میخوابی و صبح ساعت ٨ بیدار میشی... از سر حالی همش حرف میزنی و جیغ میکشی و دست و پا میزنی ...من عاشق این لحظاتم

بعضی وقتا که صبح زودتر از مامانی بیدار میشی با صدای حرف زدنت با ستاره منو بیدار میکنی...وای که چه خوشگل با ستارت حرف میزنی و ذوق میکنی عزیز دلم 

غلت زدنو یاد گرفتی البته فکر کنم خیلی زوده  ...اولین بار روز شنبه ١٨ شهریور در ١١٩ روزه گیت قل خوردی روی شکمت و خیلی خوشحال شدی از این کارت...

چند شب پیش هم تو خواب غلتیدی و حسابی منو و بابایی رو ترسوندی.

عاشق حمومی و تو حموم صدات در نمیاد ولی از لباس پوشیدن اصلا خوشت نمیاد

عاشق بازی کردن و حرف زدنی ...وقتی باهات حرف میزنیم کلی ذوق میکنی وچشات پر از برق شادی میشه و خوشگل میخندی...خیلی خوب با دیگران ارتباط برقرار میکنی ..خلاصه اینکه دل همه رو بردی

عاشقتم دختر خوشگلم...عاشق چشای معصومت...عاشق پاکیت... عاشق کوچولوییت

عاشقتیییییییییییییییم   دخترمقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)