یگانهیگانه، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

یگانه و ... زندگی ما

هی دنیا من یکساله شدم

دختر کوچولوی ما یکساله شد... تولدت مبارک دختر اردیبهشتی من  امروز واکسن ١ سالگیتو زدی و خدارو شکر اصلا اذیت نشدی عزیز دلم تو ١سالگیت ٢ تا دندون پایینیو داری و وقتی میگم دندونت کو بهم نشون میدی میگم دماغت کو؟ صدای فیت فیت  در میاری و دستمال میگیری دستت دماغتو تمیز میکنی  میگم چشمات کو؟چشمای منو نشون میدی دایره لغاتت وسیعتر شده و کلماتی مثل آب.بابا.هاپو . دمپایی. دایی. ماما . عمه . زندایی .بوف(توپ).تاتی.پیف.به. در . دد . .......میگی البته در  برات معانی زیادی داره : در قابلمه.در خونه. در بطری  و ...  کلا به درها علاقه زیادی داری لی لی حوضک یاد گرفتی وای میسی کنار مبل و راه میری و هر چی رو...
26 خرداد 1392

11 ماهگیت مبارک دختر گلم

عشق کوچولوی ما ١١ ماهه شد.....هورااااااااااااااااااااااااا اصلا باورم نمیشه ...فقط ١ ماه دیگه مونده که ١ ساله بشی عزیز دلم پارسال این موقع ها داشتیم همه چیزو آماده میکردیم واسه اومدنت و امسال داریم واسه تولدت آماده می شیم این ماه بیشترش به مسافرت گذشت و شما هم خانومی کردیو اصلا اذیتمون نکردی ...این اواخر هم دندونای کوچولوت در اومد ١٧ فروردین اولی و ٢٣ فروردین دومی وقتی بابایی نماز میخونه هر کاری داشته باشی ول میکنی بدو میری سمت مهر و برمیداری الله میکنی بقول خودت وقتی بهت میگم آدامس بخور از دهنت صدای آدامس خوردن در میاری فداتشم گوشی تلفن میگیری در گوشت و الو میکنی غذا خوردنتم نشستنی شده و به بقیه هم غذا میدی با قاشقت اینم ی...
23 فروردين 1392

10 ماهگیت مبارک دختر گلم

عزیز دلم ١ ماه بزرگتر شدی  و شیرینتر و خوردنی تر .............هورااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی دوست دارم و به خاطر بودنت خدارو شکر میکنم. امسال اولین عیدیه که تو پیشمون هستی عشقم..خیلی خوشحالم داریم خودمونو برای مسافرت آماده میکنیم و چون شما هم امسال وسایل  زیادی میخوای یکم کارامون زیاد شده...بالاخره خانم کوچولوی ما چندتا لباس  یه عالمه اسباب بازیو و غذای جدا داره دیگه گفتم غذا... دیگه تقریبا همه چی میخوری به جز شیرو تخم مرغ و عسل ومیوه های آلرژن بعضی وقتا هم دوست داری از غذای ما بخوری که برنج یا نون نرم میکنمو میزارم دهنت...زیاد علاقه ای نداری خودت غذا بخوری و بیشتر با قاشق و بشقاب بازی میکنی.... عاشق میوه...
23 اسفند 1391

9 ماهگیت مبارک دختر گلم

یگانه کوچولوی ما ٩ ماهه شد .........هورااااااااااااااااااااااااااااااااا عزیز دلم ٩ ماه مهمون دلم بودی و الان ٩ ماهه مهمون خونمون شدی و با اومدنت به زندگیمون یه رنگ و بوی دیگه ای دادی انگار همین دیروز بود که انقدر کوچولو بودی که به سختی دستاتو تکون میدادی اما الان روز به روز داری بزرگتر میشی و تغییراتت رو حس میکنم ...در حالی که دوست دارم زودتر بزرگ بشی ولی نمیخوام این روزها هم زود بگذره بزار از کارایی که تو این ماه کردی هم بگم اولین بار ٤ بهمن بود که از حالت نشسته به خوابیده رفتی ..ولی خیلی خطرناک این کارو کردی و به صورت اومدی رو زمین واسه همین دیگه نزاشتیم این کارو بکنی ٦ بهمن یهویی خودت دست دستی کردی ...قبلا اصلا دوست نداشتی ولی ...
23 بهمن 1391

خوابیدن خانم کوچولو

شبها برای خوابوندنت داستان داریم مامانی... اول اینکه شما به سختی میخوابی و تمام بازیها رو باید انجام بدی و تمام اسباب بازیهارو چک کنی و حسابی خسته بشی دوم اینکه زودتر از ساعت ١ امکان نداره بخوابی و احیانا اگه زودتر خوابت ببره حتما بیدار میشی تا ساعت ١ خونه رو ببینی ..... فقط تو بغلم خوابت میبره که این یکی خیلی لذت داره بعد از کلی تکون دادن و لالایی و پیش پیش وقتی فکر میکنم خوابت سنگین شده با احتیاط کامل میخوام بزارمت زمین که یهو چشای خوشگلت باز میشه و گریهههههه در حین خوابوندنت انقدر خوابم میگیره که انگار ١ ساله نخوابیدم  اما بعدش کلا خواب از سرم میپره و فرصتی میشه برای کتاب خوندن یا وب گردی خواب های قشنگ ببین...
4 بهمن 1391

8 ماهگیت مبارک دختر گلم

سلام مامانی....امروز 8 ماهه شدی عزیزم..........هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا اولین یلدای زندگیت  مبارک دخترم   خوشگلم تو این ماه خیلی کارا رو یاد گرفتی و پیشرفت کردی برای اولین بار در 4 دی بدون کمک نشستی ...البته فقط 5 ثانیه در 6 دی اولین کلمه با معنی که دد بود رو گفتی و در 10 دی ن ن شروع شد در 13 دی سینه خیز رفتنو یاد گرفتی و الان دیگه حرفه ای شدی و انقدر بامزه میخزی که نگووووو تاتی کردن که چه عرض کنم دویدن رو هم در 22 دی یاد گرفتی قربونت برم اصلا دست دستی کردنو دوست نداری و دستاتو جمع میکنی اما بشکن زدنو یاد گرفتی عاشق سیم . کنترل . تلفن . کتاب.در قابلمه.سطل اسباب بازیهات . صندل...
24 دی 1391

7 ماهگیت مبارک دختر گلم

عزیز دل مامان و بابا ٧ ماهه شد البته در نبود بابایی... بابایی برای ماموریتش رفته ژاپن و ٢ هفته پیش ما نیست... الهی مامان بمیره برات که تو این ماه انقدر سختی کشیدی ...خدا اون روزارو هیچوقت نیاره...انشااله همیشه سالم باشی عشقم این روزا که زندگیمون روال عادیشو پیدا کرده کوچولوی ما این کارارو میکنه صبح که بیدار میشی همزمان با دیدن تلویزیون صبحونتو میخوری بیشتر حریره که خیلی دوست داری..به تلویزیون علاقه زیادی داری البته به کنترل هامونم علاقه داری و اونارو به همه اسباب بازیهات ترجیح میدی دیگه از گاوت نمیترسی و جدیدا پیشرفت کردیو  اونو میزنیش با کمک اطرافیان میشینی ...دیگه به این راحتی رو زمین نمیمونی و از وقتی مامان بزرگ او...
23 آذر 1391

6 ماهگیت مبارک دختر گلم

عزیز دلم امروز ٦ ماهه شدی صبح زود به همراه بابایی رفتیم واکسن زدیم ...انقدر گریه کردی که اشک مارو درآوردی...خیلی سوزنااااک قبل واکسن  بابایی تاتیت میکرد و داشتی میخندیدی  آخه نمیدونستی چه خبره...اما بعدش واااااااااااای گریه هات حالت شکایت داشت خیلی دوست داریم عزیزم کارایی که جدیدا میکنی هم بگم... غلت میزنی دو تا ..یعنی اول روی شکم بعدش روی کمر وقتی دمر میشی میچرخی دور خودت ضربه زدن هم تازه یاد گرفتی و اسباب بازیهاتو میزنی امیدوارم زودتر جای واکسنت خوب بشه  عشقم....فدااااااااات بشم ...
23 آبان 1391